۱۳ دی ۱۴۰۱ - ۱۷:۴۰
کد خبر: ۷۲۶۹۲۰
یادداشت رسیده؛

حاج قاسمی که همه می‌شناسیم

حاج قاسمی که همه می‌شناسیم
دوباره از خودت بپرس این ها از چه بودنی هستند و ما را به کجا فرا می‌خوانند، انگار همه ما باید کتاب دیگری به نام خود بسرائیم؛ «حاج قاسمی که من می‌شناختمش». نیاز به انبوهی از نشانه های زمینی نیست تا او را بشناسیم، ما او را درون خود می‌شناسیمش؛ آنگونه که فرزندان خود را.

به گزارش گروه سیره امامین انقلاب خبرگزاری رسا، اگر فرمودند شرافت مکان به کسی است که در آن زیست می‌کند « شرف المکان بالمکین» ، چون انسان محور خلقت و اصل و اساس وجود عالم است؛ پس هر چیزی در نسبت با اوست که معنا می یابد. مگر ندیدی که خداوند به آدم علیه السلام فرمودند: «انبئهم باسمائهم»  هر چیزی را به نامی و معنایی است که انسان به آن می دهد، و آن خطاب قدسی چه فرمود: «خلقت الاشیاء لاجلک و خلقتک لاجلی».

 اگر انسان تاریخ مند است و انسان و زمان را امری جداناشدنی، پس شرافت زمان هم به کسی است که ساکن آن است. پس «وقت» از آنِ انسانی‌ست که با او همه چیز معنا می شود. و هر تاریخی را عصری‌ست مختص به انسانی که در آن زیست می کند. تاریخ دیگر عصر حجر و عصر مفرغ کشاورزی، بخار ،مدرن، پست مدرن و... نیست؛ چون آنها نیز اشیاء و اختراع انسان است.

عصرها به انسانی است که در آن طلوع می‌کند. عصرِ آدم علیه السلام، عصرِ نوح علیه السلام، عصرِ ابراهیم علیه السلام ، عصرِ موسی علیه السلام ، عصرِ عیسی علیه السلام و عصرِ محمد صلوات الله علیه و اینک عصرِ امام خمینی رضوان الله تعالی علیه. در هر عصری صاحبان عصر شرافت آن زمان اند، و به آنهاست که اسرار ملکوت عالم و سر و مسکنت آدم در کره خاکی و این سیاره رنج بیان می گردد.

قلم می‌لغزد و می‌نویسد، و او نیست که می‌نویسد این انسان است که بر این خطوط معنا می‌دهد، و تو گویی همه رازها در نوشتارها به حکم «هو الاول و الآخر» پیدا می شود. عاصف دوران نه تنها اشیا را جعل می‌کند بلکه زمان را ؛ اوست که زمان را فرا می‌خواند و به آن معنا می‌دهد؛ و تو میبینی چگونه آنکه وجود خویش را یکسره در خدمت نفس اماره کرده و انانیت و انیّت را گردن نهاده چگونه تمام تلاش و عظمتش را در یک «آنِ» عاصف می‌آورد، علمش را، قدرتش را...

ای انسان ای آنکه بر کرانه ابدی و ازلی وجود بر نشسته ای، کافیست خود را از حجاب های عادات و مشهورات زمانه آزاد کنی تا بیابی آنهایی را که مانند فرزندان خود میشناسی. «یعرفونه کما یعرفون ابنائهم» ؛ آری می‌شناسیم اش اما نه به نشانه های زمینی بلکه به نشانه های وجودی. اگر شنیده ای امام عصر ارواحنا فداه را همه می شناسند، این شناخت، نه به خط و خال و ابرو، گوشت و پوست، بلکه به صورتی که معنی بودن انسان است.

حاج قاسم را نگاه کن، آری من او را می‌شناسم همانطور که قبل از او حججی در گوشه ای از شهر نجف آباد را می‌شناختمش ،آری همانطور که فرزندان خود را می شناسیم. و عجیب است تکرار تاریخ یهود زده ی بشری چگونه حسین ها را به مسلخ می برند آنجا که شمر می گوید: «اعرفک حق المعرفه».

دوباره از خودت بپرس این ها از چه بودنی هستند و ما را به کجا فرا می‌خوانند، انگار همه ما باید کتاب دیگری به نام خود بسرائیم «حاج قاسمی که من می‌شناختمش». نیاز به انبوهی از نشانه های زمینی نیست تا او را بشناسیم، ما او را درون خود می‌شناسیمش، آنگونه که فرزندان خود را .

چشم بگشایم و غبار راه را کنار بزنیم و طور دیگری به عالم نگاه کنیم آن سان که حضرت خواجه شیرازی گفت:

آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی

آری ما انسان را می‌شناسیم آنگونه که خود را می‌شناسیم. فرق در آنانی است که زمان را فرا می خوانند و به آن معنا می دهند، تا وقتی حاصل آید و تا انسان بدون حجاب یهودی زده اش خودش را بیابد.
ما حضرت خواجه را می‌شناسیم...ما امام عزیز را می‌شناسیم ...ما حاج قاسم را می‌شناسیم ... اینان عهدو میثاق فراموش شده را به بشر می نمایانند، و هم در وجود خود «قالوا بلی» می‌گویند ...

از همه محروم‌تر خفاش بود
کو عدوی آفتاب فاش بود

حاج قاسم وقتی را پیش آورد که در آن او را از درون خود یافتیم، نه در عرصه رسانه ها ، هرچند رسانه هم بود، او را یافتیم نه در عرصه‌ی گفتارها، هرچند کلام هم بود، و او را یافتیم نه در عرصه شنیده ها، هر چند صوت هم بود.

سید محسن موسویان

ارسال نظرات